نويسنده محترم نيز خود معتقد است كه اين بحث نيازمند بازپروري و ارزيابي جامع تر، عميق تر و دقيق تر است. جاي آن دارد كه فرهيختگان علاقمند علاوه بر اين نوشتار، در ديگر مسائل مرتبط و پيرامون آن مانند: بررسي بحران خانواده به عنوان مهم ترين نهاد اجتماعي در طبـقه متوسـط جـديـد؛ تأثير اين طبقه در گفتمان سازي نسل نو؛ بررسي شيوه هاي اصلاح سبک زندگي در اين طبقه؛ تأثيرات سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي اين طبقه در آينده کشور و ...، تأمل كنند و نتايج كنكاش علمي و نظري خود را در اين نشريه به ديگر علاقمندان تقديم دارند.
درآمد
انطباق زندگي هر فرد از افراد انسان با تيپهاي شخصيتي و در گروههاي خاص، از مواردي است که به روشن شدن سبک زندگي آدميان در جوامع امروزي کمک شاياني ميکند؛ مثلاً در ايران کنوني ميتوان مردم را از جهاتي به پنج گروه يا طبقه اجتماعي تقسيم کرد:
1. مردم روستايي؛ 2. مردم شهري فقير؛ 3. مردم شهري ثروتمند؛ 4. مردم شهري متوسط سنتي؛ 5. مردم شهري متوسط جديد.
از اين ميان گروه پنجم قابليت بررسي خاصي را دارند؛ چرا که اين گروه حاصل تعاملات جامعه ايراني با مدرنيته است. اين طبقه قبل از مشروطه شکل گرفته و بعد از دوران پهلوي و انقلاب اسلامي با تغييرات متفاوتي مواجه شد. اما به هر روي آنچه مدنظر بررسي اين يادداشت مختصر است، «طبقه متوسط جديد شهري در سال 92» ميباشد.
طبقه متوسط جديد شهري
«طبقه متوسط جديد شهري در سال 92» از لحاظ سبک زندگي بنابر ادعاي جامعهشناسان خصوصياتي دارند كه نميتوان از کنار آنها بيتفاوت گذشت؛ که در ذيل به اهم آنها اشاره ميشود:
1. شهرنشين هستند.
2. سطح سواد بالاتر از ديپلم دارند و اکثراً فارغالتحصيل دانشگاه در سطوح مختلف ميباشند.
3. درآمد متوسط و متوسط به بالا دارند؛ يعني مشکل مالي خاص و حادي ندارند.
4. از رسانههاي جديد مثل ماهواره و اينترنت استفاده شايانِ توجهي ميکنند.
5. تکنوکرات (فنسالار) هستند و اگر هم علم و وقوف به تکنوکراسي و مباني آن ندارند به آن تمايل ناخودآگاه دارند. (به علت تأثيراتي که از دانشگاه و رسانهها گرفتهاند).
6. عمدتاً سکولار هستند و چندان اهتمامي در تقليد از فقها در زمينههاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي ندارند؛ بلكه در مواردي پرهيز دارند.
7. اکثراً ليبرالمسلك و يا لااقل اصلاحطلب (بهمعناي مصطلح سياسي) هستند؛ هرچند اهل ريسک و خطر نيستند.
8. تميز، مرتب و شيک بودن، اجتماعي و جذّاب و خوشقيافه نشان دادن، نزد اين گروه از اهميت خاصي برخوردار است؛ هر چند كه چندان اعتنايي به طهارت فقهي و نجس و پاکي شرعي ندارند.
9. مصرفگرا و تجملپرست هستند؛ از اسراف و تبذير قبحزدايي کرده و آن را بد و ضدارزش نميدانند و معمولاً قناعت را يك ارزش بهحساب نميآورند. (تمايل به اتراف دارند).
10. معمولاً چندان مقيّد به رعايت كامل محرم و نامحرم (فقهي) نيستند و خود حدود اخلاقي کمرنگ و بيدست و پاگيري را وضع کردهاند.
11. عمدتاً به دليل تربيت اومانيستي و شبه مدرن، از خود راضي و خودخواه و تا حدود زيادي طلبکار هستند.
12. از «غفلت» قبحزدايي کردهاند؛ اوقات فراغت از اهميت خاصي نزد اين طبقه برخوردار است و با سلايق متنوع و متلوّن خود آن را پُر ميکنند.
13. معمولاً خانوادههاي آنها دو ضلعي است (زن ـ شوهر) و نه تنها پدربزرگ، مادربزرگ، خاله، عمو، عمه و... در آن جايگاه چنداني ندارند، بلکه حتي فرزندان هم زائد هستند و حتيالمقدور از زير بار تعهد و يا مسئوليتي در قبال آن شانه خالي ميکنند. به اين صورت که تا ميتوانند از فرزنددار شدن خودداري ميكنند و اگر نتوانستند، فرزند بيش از آن كه در دامن پدر و مادر پرورش يابد، به پرستار، مهدکودک و... سپرده ميشود.
14. به دليل پيش گفته، دچار بحران خانواده هستند و برخي پيشبيني ميكنند تا آخر قرن معاصر، خانواده در اين طبقه اجتماعي، متلاشي ميشود.[1]
طبقه متوسط در سينماي ايران
به عنوان مثال فيلمهاي سينمايي مثل «سعادت آباد» (مازيار ميري) «درباره الي» و «جدايي نادر از سيمين» (اصغر فرهادي) نمونههايي از سبک زندگي اين طبقه را به تصوير ميکشند. هر سه فيلم در حدّ خود نشانگر شرايط خاص اين طبقه و بحرانهاي دروني آنهاست؛ که ديدن و نقد اجتماعي آن به بازشناسي بهتر اين طبقه کمک ميکند.
طبقه متوسط و دروس معارف
دانشجوياني که 14 واحد خود را به سمع يا استماع دروس معارف اختصاص ميدهند بدون شک تأثيراتي را از اين دروس ميگيرند؛ ولي عضويت بالفعل يا بالقوه در يک طبقه اجتماعي آن چنان قوي و تأثيرگذار است که ميتواند همه يا اکثر آموختهها و مواهبي را که يك دانشآموخته دروس و کلاسهاي معارف و يا يك شركتكننده جلسات قرآن و هيئات مذهبي اندوخته، تقليل و تغيير دهد. پس صرف تدريس معارف الهي منهاي توجه به جايگاه و پايگاه اجتماعي دانشجو، نميتواند اثرگذاري لازم را داشته باشد.
سخن آخر
بايد توجه داشت كه قدر مسلم اين طبقه هرچند جمعيتي بيش از چند ميليون ـ حداکثر ده ميليون ـ را در كشور ما تشکيل نميدهند، اما به هيچ وجه طبقهاي منزوي، گوشهگير و غيرقابل اعتنا نيست. در بسياري از تعاملات اجتماعي، دست بالا را دارند و به دلايلي که گفته شد روبه رشد و تکثير هستند. هم چنين اين طبقه قبله آمال بعضي از شهرنشينان فقير، روستانشينان و حتي برخي از طبقه متوسط سنتي هستند و لذا تأثيرگذاري آنها قابل کتمان نيست. بنابراين در تعاملات فرهنگي سياسي ايران امروز نيز نقش خاص خود را ايفا ميکنند که شرح بيشتر آن از حوصله اين مقال خارج است.
شناخت بهتر اين طبقه، بررسي گذشته و پيشبيني آينده و تأثير و تأثرات آنها براي اساتيد محترم معارف اسلامي که در دانشگاهها با کساني مواجه هستند که يا عضو اين طبقه هستند يا بهزودي به عضويت اين طبقه ميپيوندند ـ به شرطي که جزو طبقه متوسط سنتي نشوند ـ امري مهم و سرنوشتساز است.
[1]. از جمله دکتر حسن عباسي معتقد است.